سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و................
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
یه رو یه دختره بود که یه دوست پسر داشت دختره نابینا بود دوست
پسر شو خیلی دوست داشت میگفت اگه من دوتا چشم داشتم تا
ابد با تو میموندم یه روز یکی پیدا شد و به دختره چشم داد دختره
وقتی تونست دوستشو ببینه دید که اونم نابیناست گفت من
دیگه نمیتونم با تو بمونم پسره گفت باشه اما وقتی داشت
میرفت به دختره گفت مواظب چشمام باش.